سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و گروهى او را پیش رویش ستودند ، فرمود : ] بار خدایا تو مرا از خودم بهتر مى‏شناسى و من خود را از آنان بیشتر مى‏شناسم . خدایا ما را بهتر از آن کن که مى‏پندارند و بیامرز از ما آنچه را که نمى‏دانند . [نهج البلاغه]
پنج شنبه 86 اسفند 2 , ساعت 12:29 صبح

 

   شنیده اید کسی کار خوبی انجام دهد یا به فرد یا افرادی کمک کند؟ همه به او می گویند :«خدا پدرت را بیامرزد!» اصولا نقش پدر در رشد و تربیت انسانها غیر قابل اغماض است. پدری که فقط به خورد و خوراک جسم فرزندان می نگرد و به روح و خوراک روحشان نمی پردازد، وظیفه ی خود را انجام نداده است. این نکته در متون ادبی و اشعار فارسی و همچنین عربی، به وضوح دیده می شود. راستش نمی دانم آیا سایر زبان ها هم این گونه اند یا خیر؟ دم دست ترین شعری که به ذهنم می رسد، شعری است که شاعرش را هم نمی شناسم:

« خدا رحمت کند پدرم را

که به استاد فرمود

فرزند مرا هیچ نیاموز

به جز عشق»

   یا حافظ می گوید:

« نه من از پــرده تقـوا به در افتــادم و بس      پـدرم نیـز  بهشت ابـد از دست بهشـت»

« ای بی خبر بکوش که صاحب خبر شوی     تـا راهــرو نبـاشــی کِـی راهبـــر شــوی

  در مکـتب حقـایق،  پیــش ادیـب عشــق     هان ای پسر بکوش که روزی پدر شوی»

   این روده درازی ها برای اثبات یک امر بدیهی نیست. تنها مقدّمه ای است برای یک اعتراض؛ نمی دانم چرا همه این قدر اندر فضایل جایگاه پدری سخن رانده اند. ولی مادر، به اندازه ی تمام صفحات فرهنگ، به اندازه ی همه ساعتهای مطالعه، به اندازه ی فیشهای علمی دانشمندان، و به اندازه ی سراسر تاریخ، مظلوم واقع شده است. چرا دیوان حافظ فقط از «دولت مادر زاد» و «شیر مادر» و در نهایت، از «مادر گیتی و دهر» سخن می گوید؟ چرا هر چه می گردم، کمتر از مادر و تربیت مادر و زحمتهای شبانه روزی مادر می بینم؟ اشتباه نکنید. من فمینست نیستم. اتفاقًا فمینیست ها به مادر ظلم مضاعف کرده اند که نه او را شناخته اند و نه به هنر «مادری» تشویقش می کنند. تازگی ها هم که دارند «مادری» را ننگ و شغلی مردانه!! معرّفی می کنند. کلام به درازا کشید. ولی آنچه هست، این که مادر سهم بیشتری در تربیت فرزند دارد و ارث معنوی بیشتری از او می برد؛ ولی همیشه در حاشیه بوده است. راستش ما مسلمانیمان را هم کج فهمیده ایم. اسلام شاید، ـ گفتم شاید ـ جسم زن را تشویق کند که در خانه باشد. امّا روح زن را در اوج هرم اجتماع و در بالاترین قلّه ی فرهنگ سازی و انسان پروری می بیند. البته بحث من اینجا درباره مادر است نه زن. ادیبان ما که از مادر کم گفته اند. فمینیستها هم که مادر را کشتند. مدرنیته و جامعه ی مدنی هم که مادر را در زایمان و مهد کودک و نهایت در مدرسه تعریف می کند. پس کو مادر؟ کجاست این نقاشی زیبای خلقت؟ کجاست هنرمندی که آن را به من نشان دهد؟ کو معلّمی که به من بیاموزد: «میم مثل مادر»؟ و کو بازیگری که صدایی از مادر را در شهر پدرسالار نشان دهد؟ راستی کو روحانی مبلّغی که به گوشم برساند ندای هزار و چهارصد سال پیش اسلام را؟ مگر رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) ـ که جز وحی به زبان نمی آورد ـ نگفت: «الجنّة تحت أقدام الأمّهات». چرا باید ما در لطیفه های خود هم به این بهشتی مظلوم تاریخ، ستم کنیم؟ حتی چرا باید در محاورات روزمره خود، در کنار دعا برای پدران خود، برای مادرانمان دعا نکنیم؟ راستی چرا بدترین فحشهای جامعه ی ما نثار مادران می شود؟

   فقط یک جمله ی دیگر: « مگر مادر چه ظلمی به من و تو کرده است؟» نه، یک جمله ی دیگر هم باید بگویم:« من به جای همه ی هستی، از مادر معذرت میخواهم».

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظ
[عناوین آرشیوشده]