سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که دورى سفر را یاد آرد ، خود را براى آن آماده دارد . [نهج البلاغه]
پنج شنبه 87 فروردین 22 , ساعت 1:25 صبح

 

پیش نوشت: دوستان دعوت کردند بنویسم. نیاز به دعوت نبود. همین که اسم «مسلمان» را به یدک می کشم، کافی است تا رگ غیرتم بجنبد و کاری کنم. اگر مسلمان تر بودم، حتما منتظر موج هم نمی ماندم و نه یک موج، که امواج به راه می انداختم. آنچه می خوانید نامه ی سرگشاده ی من به پیامبر صلح و یار امام زمانم، حضرت عیسی مسیح است که بهترین درودهای خدا و فرشتگانش نثار او باد.

 

   سلام به تو ای پیامبر زنده. ای عیسی پسر مریم.سلام بر تو که در گهواره هم پیامبر بودی و زبان به حقیقت گشودی. سلام بر تو که در اوّلین سخن، خود را بنده ی خدا معرفی کردی.(1) و از همان نخست به آیندگان سپردی که تو را فقط بنده ی خدا بخوانند و نه خدا و نه پسر خدا و نه حتّی شریک خدا. گفتی تا در تاریخ ثبت شود که اگر عیسی هست، خدا هم هست. و اگر عیسی نباشد، باز خدا هست. خدا را نمی توان کشت. چرا که خدا زندگی بخش است و زندگی و مرگ مخلوق او هستند. و مخلوق در حقّ خالق اجرا نمی شود. و این را نه فقط در گهواره، که بارها بعد از آن گفتی و تکرار کردی. معجزه هم که آوردی، گفتی بإذن الله. گفتی تا مردم فرق سحر و معجزه را در نام «الله» ببینند. و چه توحید گر نابی هستی تو ای روح خدا.

   گفتم روح خدا. منظورم نه خدا بود و نه شریک خدا و نه پسر خدا. منظورم تو بودی که در بندگی به غایت رسیده ای. و عبد وقتی کامل شد، نفسش رحمانی می شود و می کند آنچه خدا می کند؛ جز خدایی. و پر واضح است که خدایی، غیر از بندگی است. سلام بر تو که از همان اوّل، قرآن ما را تصدیق کردی. نیاز نبود قرآن بخوانی یا اسم قرآن را به زبان بیاوری. همین بس که آنچه قرآن گفته تو هم گفته ای. گفتی بنده ی خدا هستی تا همان جا تکلیفت را با سرکشان و اومانیستها روشن کرده باشی. و  تا نشان دهی که معیار حقیقت و درستی، امر خداست، نه منافع احزاب و قدرتها و نسلها. و نه حتّی منافع همه ی مردم. و قرآن ما جز این را نمی گوید. راستی تو مردم را جز به نیکی و احسان و محبّت فرا نخواندی. تو هیچگاه به جنگ و خونریزی دعوت نکردی. تو فرعون صفتی را کوبیدی و به پیروی از خدا فراخواندی. و خدا مهربان است. رؤوف است. خواستار سعادت و آرامش بندگان است. خدا بخیل نیست و ناتوان هم نیست. تو این خدا را می پرستیدی و می پرستی. و به این خدا دعوت کردی.

   سلام بر تو که مبشّر بودی. بشارت دهنده به پیامبری بعد از خودت که اسمی نیکو و ستوده دارد. پیامبری که «احمد» نام دارد.

   ای پیامبر صلح و دوستی، ای روح خدا، ای صاحب نفس مسیحایی و ای زنده کننده ی بشرهای بی جان. ای که جانم به فدایت. گاهی این سؤال اذیّتم می کند که اگر تو به خوبی دعوت کرده ای، چرا قوم تو، فرزندان یعقوب، تحمّلت نکردند و قصد کشتنت کردند؟! و هنگام تأمّل به چیزی نمی رسم جز این که آنها نه با تو، که با خدا دشمن بودند. آنها عیسایی را نمی خواستند که بنده ی خدا باشد. کسی را می خواستند که تابع اهداف شوم و تلمودی آنها باشد.

   ای پیامبر عظیم، اکنون بعد از قرنها، همان قومی که تو را تحمّل نکردند، پیامبری را تحمّل نمی کنند که تو بشارت دهنده به او بودی. و کتابی را برنمی تابند که تأیید کننده ی پندهای پدرانه ی تو است. نمی دانم از آنها به تو گله کنم یا نه؟ در شهرهای ما رسم است که اگر کودکانی شیطنت کردند، شکوه به پدرانشان می برند. و نمی دانم آنها لیاقت فرزندخواندگی تو را دارند یا خیر. اگر فرزندان تو بودند که قصد هلاکت نمی کردند. و اگر پیروان تو بودند که به جای منطق، دست به استهزاء دراز نمی کردند. اگر فرزندان تو بودند به جای صلح طلبی، لشکر کشی و نسل کشی نمی کردند. و اگر تو پدر آنان بودی که کار دنیا به اینجا ختم نمی شد.

   ای پیامبر حکمت و اندرز، اکنون این ناخلفان، به قرآنی توهین می کنند که سراسر، نور و معنویت است. سراسر ایمان به خداست. سراسر رأفت و اخلاص است. قرآنی که می گوید اگر کسی یک انسان ـ بله فقط یک انسان ـ را بکشد، گویا همه ی مردم دنیا را کشته. و اگر کسی یک انسان را نجات دهد، گویا همه ی مردم دنیا را نجات داده است. و قرآنی که می گوید، هیچ کس را به جرم اختلاف عقیده نکشید. و قرآنی که در عین حال می گوید، از حق خود دفاع کنید و بدانید که قدرت ایمان بر همه قدرتها غالب است. آنها این قرآن را برنمی تابند. قرآنی که نور است و تا به حال هزاران نفر را به نیکویی رهنمون ساخته است. قرآنی که از نسل کشی منع می کند و حق پرستی و عدالت را بر قوم و نژاد پرستی و آپارتاید برتری می دهد. و قرآنی که در عین حال می گوید، علفهای هرز را باید از بوستان زندگی بشری، بر چید تا دیگران را هلاک نکنند و فرجام بشریت را به حیوانیت و باغ صلح را به لجنزار کینه و دشمنی تبدیل نکنند. آنها این قرآن را نمی خواهند. کتابی که جز آرمانهای تو را نمی طلبد.

   ای روح خدا، من همیشه برای نجات مردم دنیا دعا کرده ام. همیشه برای رسیدن یک منجی دعا کرده ام. اکنون نیز برای رسیدن تو دعا می کنم. دعا می کنم که بیایی و این مردم بی جان را جان ببخشی. چرا که شنیده ام با آمدن تو جهان پر از کثافت و ظلم، رنگ و روی زندگی می یابد. شنیده ام تو به رهبری اقتدا می کنی که همه ی بیچارگان عالم آرزویش را می کنند. و شنیده ام یار او هستی. پس دعا می کنم که تو بیایی و او هم بیاید. شاید کینه ها و دشمنی ها به دوستی و برادری و برابری تبدیل شد.

   سلام بر تو و بر پیروان واقعی تو، که به پیامبر خاتم پیوستند. و سلام بر تو و بر پیروان واقعی تو که به مهدی آخر الزمان می پیوندند. و سلام بر تو و بر او باد که دست در دست تو این جهان خزان زده را بهاری و شکوفا می کند.

 

                                                                                                            ارادتمند شما

                                                                                                            یک مسلمان

این موج از اینجا شروع شد. من هم دعوت می کنم از دوستانم جوان ایرانی،  سرگیجه ها...،  حرفهای جوانی، استاد مقامی،  کوهپایه ، پاکدیده  و همه دوستان که نامه ای به پیامبر خدا، عیسی 7 بنویسند.

------------------------------

1. سوره مریم آیه 30 (قال إنّی عبدالله آتانی الکتاب و جعلنی نبیًّا)

 

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظ
[عناوین آرشیوشده]