انار را به سرعت دانه کرد. سرش را بالا گرفت و دانه ها را در دهان ریخت و تند تند مشغول جویدن شد. غافل از این که «بدل»ش هم «تابع» اوست.
«بدل» هم دانه اناری برداشت. سرش را تا می توانست بلند کرد و دانه را در دهانش انداخت. «فاعل» خندید و لپ «بدل» را کشید. چهره اش «دلالت» بر شادی می کرد؛ ولی غم «در تقدیر داشت». زیرا «بدل» اعراب گرفته بود و تا «فاعل»، «اعراب» عوض کند و بهتر شود، زمان «مستقبل» از راه رسیده و دیر شده بود. او مربّی بود و هر ثانیه، یک عمر اثر. زمان می گذشت و «حال» ها « آینده» می شد.
«ضمیر»ش متأثّر شد. «قاعده وضع کرد» که همه ی «اعراب»های نازیبا را رها کند. «ظاهر کلام» سهل بود؛ امّا «فعل»ش بسیار سخت. مجاهده باید می کرد و نیاز به یک «عامل معنوی» داشت. ولی این توجیه «سکون» نبود.
با توکّل، برخاست...
لیست کل یادداشت های این وبلاگ