آقای علی دایی سلام.
امیدوارم حالت خوب باشد و همیشه در کارهایت موفّق باشی.
سالها پیش در پوست خود نمی گنجیدم، وقتی می شنیدم که فردی به نام دایی گلزن تیم ملّی ایران است و توانسته است در اعتلای نام ایران اسلامی نقشی داشته باشد. ایّام دبیرستان را می گویم و شور فوتبال و حسابان و جبر و هندسه را. آن موقع خوشحال بودم که فوتبال ایران به واسطه ی امثال علی دایی دارد در بین کشورهای دوست و دشمن ـ البته بیشتر در آسیا ـ می درخشد. سالها بعد هم که علی دایی را جزو گلزن های تیم ملّی دیدم، باز خوشحال بودم که گلزن با تجربه ای در تیم ملّی قرار دارد. حتی ناکامی های این تیم هم مرا خیلی ناراحت نمی کرد، وقتی می دیدم بزرگترهای تیم ملّی هنوز در ماندن در جمع دوستان و شاگردان خود، مصمّم اند. و الان باز خوشحالم که فردی پر آوازه در فوتبال جهان، سرپرستی تیم ملّی را به عهده گرفته است. به هر حال من علی دایی را می شناسم و به او افتخار می کنم. همان گونه که به رضازاده ها و پهلوان تختی ها و علامه طباطبایی ها و پروفسور حسابی ها و دیگران و دیگران افتخار می کنم. و بیشتر خوشحال می شوم وقتی می بینم جناب دایی، همچون دیگر مربّیان فوتبال ایران، در حاشیه ی مستطیل سبز می ایستد و با نذر و صلوات ـ البته در کنار تخصّص و تعهّد ـ برای پیروزی تیمش و تیم ملّی دعا می کند. و بیشترتر خوشحال می شوم وقتی می شنوم که علی دایی، برای تقویت نیرو و جلب معنویت به دیدار آیت الله العظمی بهجت مشرّف می شود.
ولی در کنار همه ی این خوشحالی ها ناراحت می شوم وقتی می بینیم علی دایی طاقت انتقاد ـ درست یا غلطش ـ را ندارد. ناراحت می شوم که حاضر می شود علیه دوست و هم تیمی اش اقامه ی دعوا کند. ناراحت می شوم وقتی می بینم حاضر نیست لحظه ای فکر کند که آیا خود مقصّر نیست؟ (نمی گویم مقصّر است. می گویم حاضر نیست فکر کند که مقصّر است یا خیر؟) و بیشتر ناراحت می شوم وقتی می بینم که از انتقاد دیگران چنین برافروخته می شود و آن را گناهی نابخشودنی می پندارد، ولی به راحتی در تخصّص دیگران دخالت می کند و به دیگران تهمت می زند. وقتی که در برنامه 90 حاضر است جلو یک متخصص داوری، به راحتی در کاری خارج از تخصصش دخالت کند و نظر غیر کارشناسانه ی خود را ـ به اذعان خودش ـ بقبولاند و نظر کارشناسانه ی کارشناس داوری را قبول نکند. حاضر می شود به جای اشتباه داوری، جلو چندین میلیون نفر بیننده، راحت به یک داور ـ که هنوز تبانی اش با تیم رقیب آقای دایی معلوم نشده ـ تهمت بزند و او را متّهم کند. بسیار افسوس می خورم به حال تیم ملّی ایران که قرار است زیر دست چنین معلّمی تربیت شود! بسیار غصّه می خورم به حال ایران که قرار است این افراد نماینده های ورزشی اش باشند. و بسیار دلم می گیرد که چرا وارثان پهلوانانی چون تختی، باید قهرمانانی بیش نباشند.
آقای دایی، نه هم قطاران شما و نه اذهان عموم مردم، هیچ کدام دشمن شما نیستند و همان طور که به امثال همشهری تو، حسین رضازاده افتخار می کنند، به تو هم افتخار می کنند.
آقای دایی، اگر کسی به تو انتقاد کرد، نمی خواهد تو را زمین بزند. می خواهد پیشرفت تو را ببیند و زمین خوردن تو را نبیند. آقای دایی، دشمن تو مردم و کارشناسان فوتبال نیستند. دشمن تو جهالت توست. این را من نمی گویم؛ امامی می گوید که تو برایش سینه هم می زنی. این را همان آیت الله بهجتی می گوید که از توصیه هایش استفاده می کنی.
آقای دایی! من برای آینده ی تو نگرانم. می ترسم امروز در رفتارت تجدید نظر نکنی و خوش رفتاری را به جای بد اخلاقی و غرور و خود بزرگ بینی پیشی نکنی و روزی که نباید، زمین بخوری. آقای دایی، اگر امروز از منتقد خود شکایت می کنی و داور خاطی را متهم به تبانی یا عدم عدالت می کنی، اگر امروز حاضری به راحتی در کار دیگران دخالت کنی، فردا باید در دادگاه افکار عمومی مردم حاضر و پاسخگو باشی.
آقای دایی، مواظب خودت باش!
...........................
پی نوشت:
1.من در اینجا شکایت رسمی خود از علی دایی را به افکار عمومی تقدیم می دارم. از کسی که به او افتخار می کنم!
2. امیدوارم این نامه به دست آقای دایی برسد.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ