سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روزگار تن‏ها را بفرساید ، و آرزوها را تازه نماید ، و مرگ را نزدیک آرد ، و امیدها را دور و دراز دارد . کسى که بدان دست یافت رنج دید ، و آن که از دستش داد سختى کشید . [نهج البلاغه]
پنج شنبه 87 اردیبهشت 12 , ساعت 7:25 عصر

 

   این پست را کمی دیر می نویسم؛ عذر تأخیر
   کلام به درازا خواهد کشید؛ عذر تطویل
   دوستی در وبلاگش به تقابل وظیفه و انتخاب پرداخته و این دو را غیر قابل جمع دانسته است و از این مقدّمه‌ی بدیهی به اینجا رسیده است که اگر کسی شرکت در انتخابات را وظیفه بداند، حقّ اختیار و انتخاب را از خود گرفته است. در توضیح و تبیین فرمایش ایشان می توان گفت، انتخاب مساوی است با حقّی که فرد در آن می تواند با اختیار و بدون هیچ الزامی، دست به گزینش بزند و یکی از طرفین یا اطراف قضیه ای را آزادانه برگزیند. این امر آن قدر بدیهی است که برخی دانشمندان از تعریف دقیق اختیار وا مانده اند و تعاریف خود را اصطلاحًا شرح الاسمی دانسته اند. حال شما فرض کنید یک رییس و مافوق، به زیر دستش می گوید تو امروز کاملا آزادی و این حقّ را داری که برنامه‌ی امروزت را خودت انتخاب کنی. ولی در عین حال وظیفه داری که فلان کار و فلان کار را هم انجام بدهی. مسلّما صدر و ذیل فرمایش و بخشنامه‌ی این مدیر محترم، دچار تناقض شده است و در حالی که به فرد حقّ انتخاب داده، حقّ انتخاب را از وی سلب نموده است. اگر بخواهیم این قضیه را طنز آمیز بیان کنیم به این جمله اشاره می کنیم که فردی به زیردستش بگوید:«تو کاملا آزادی که هر چه من بگویم، بگویی چشم»! قضیه انتخابات ایران هم شبیه همین قضیه است که از طرفی به فرد حقّ انتخاب می دهد و از طرفی به او تلقین می کنند که تو وظیفه داری در انتخابات شرکت کنی. پرتو حکم تناقض، به انتخابات کذایی ایران هم می تابد.
   بنده تا اینجا اصل تناقض را می پذیرم و آن را از خورشید ظهر تابستان، روشن تر می یابم. ولی به نظرم می رسد که دوست مذکور، از نکته ای غفلت کرده اند و همین نکته، ایشان را به مغالطه انداخته است. پر واضح است، تناقض وقتی رخ می دهد که دو حکم مخالف همزمان به یک امر نسبت داده شوند. بنابر این اگر بگوییم «زغال سیاه است.» دیگر نمی توانیم بگوییم «زغال سیاه نیست.» ولی اگر گفتیم «زغال سیاه است»، تناقضی ایجاد نمی شود که بگوییم «قند سیاه نیست.» از این روده درازی ها می خواهم به اینجا برسم که اگر ما می گوییم مردم ایران، عقلا و شرعا وظیفه دارند در انتخابات شرکت کنند، منظورمان، وظیفه در اصل شرکت در انتخابات است. ولی در انتخاب فرد یا افراد کاملًا حقّ انتخاب دارند و می توانند آن طور که تشخیص می دهند و میل دارند، اعمال سلیقه کنند. پس وظیفه چیز دیگری است و حقّ انتخاب در جای دیگر. شما در اصل مشارکت سیاسی وظیفه داری و نمی توانی از زیر بار این وظیفه فرار کنی. ولی در انتخاب طیف سیاسی یا افراد آن کاملا آزاد و مختاری. به علاوه، در این جا یک مسأله ی دیگر هم مطرح می شود. این که می گوییم شرکت در انتخابات، وظیفه است، منظورمان چیست؟ آیا به عنوان قانون غیر قابل تخلّف می گوییم یا حکم به وجوب شرعی می دهیم و یا این که داریم اشاره به فواید لازمه ی مشارکت می کنیم؟ بدیهی است که این وظیفه بدان معنا نیست که قانونی داشته باشیم که افراد را به زور پای صندوقهای رأی بکشاند و اجازه هیچ گونه تخلّفی ندهد. این برای شهروندان ایرانی، کاملا واضح است. وگرنه، هیچ گاه آمار کذایی که دوستمان درباره عدم شرکت طیف گسترده ای از مردم یک شهر بزرگ مطرح کردند اتّفاق نمی افتاد. درباره ی معنای دوم هم یک بحث مفصّل وجود دارد و خلاصه اش این است که اگر عقل، لزوم امری را بفهمد، حکم وظیفه از طرف دین، ارشاد به حکم عقلی است؛ نه واجب تعبّدی خاصّ. به این معنا که عقل بشر، فواید لزوم آور یک کار را درک می کند و فرد را به انجام آن بر می انگیزد و دین هم به عنوان تأیید، آن را تآکید می نماید.(1) شرکت در انتخابات هم به حکم عقل، فوایدی دارد که نمی شود از آن گذشت. و در مقابل، عدم شرکت، ضررهایی دارد که نمی توان آنها را تحمّل کرد. وقتی مردم بناچار بخواهند سرنوشت چند ساله ی حکومت یا تقنین یک کشور را به فرد یا افرادی بدهند، عقل می گوید باید شرکت کنند و شایسته ترین افراد ممکن را به آن پست بفرستند، تا هم امکان و شانس بیشتری برای تصویب قوانین صحیح تر باشد، و هم در اجرای احکام افراد داناتر و تواناتری گمارده شوند و افراد بی لیاقت و ناکارآمد زمام یک حکومت را به دست نگیرند و کار به دیکتاتوری کشیده نشود. اگر هم دین ما اصل شرکت را واجب می داند، می خواهد به حکم و فهم عقلی راهنمایی کند و ما را به آن فواید لازم رهنمون باشد و از این ضررهای لازم الاحتراز باز دارد. پس اصطلاحا، وظیفه، وظیفه ی ارشادی است نه دستوری.
   البته این را هم متذکر شوم که همان گونه که شرکت در انتخابات وظیفه ی ملّی و شرعی است، انتخاب افراد شایسته هم ـ دقیقا به همان معنای مذکور ـ وظیفه است. همان قدر که شرکت نکردن در انتخابات، باعث تحریف حکومتها می شود، انتخاب ناصحیح هم به زوال و فساد حکومتها منجر می شود. و ما طعم تلخ این ضرر را از زمان مشروطه تا کنون بارها در کشورمان چشیده ایم.
   و آخرین نکته این که شرکت نکردن بخش کم یا عمده ای از مردم در انتخابات، یا اشتباه در انتخاب و تعیین افراد غیر اصلح، دلیلی بر ناعادلانه بودن اصل انتخابات یا آزاد نبودن و دستوری بودن آن نیست. چرا که راه باز است و انتخاب به دست مردم. چه بسا که مردم در تشخیص صلاح و فساد امرشان به اشتباه بروند؛ و این داستان صفحات فراوانی از کتاب تاریخ را سیاه کرده است. و جالب این که در کشور ما، یکی از مهمترین دلیل هایی که کارشناسان دو جناح اصلی، در توجیه رأی نیاوردن حزبشان یا افرادی از آن مطرح می کنند، همین است. این مطلب، صرف نظر از درست یا غلط بودنش در مواردی که آنها ذکر کرده اند، گویای این واقعیت است که مردم همیشه راه درست را انتخاب نمی کنند.

-----------------
 1.دقیقا مثل اصل پرستش خدا که اگر عقل درک نمی کرد، دستور شرع به پرستش خدا، مطاع نبود و الزامی نمی آورد.

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظ
[عناوین آرشیوشده]