سفارش تبلیغ
صبا ویژن
حکمت (از سپاهیان خرد است) و هوس ضد آن . [امام صادق علیه السلام ـ در بیان سپاهیان خرد و نابخردی ـ]
سه شنبه 86 تیر 26 , ساعت 8:35 صبح

  

   پیرمرد آرام و آرام در کوچه ها راه می رفت. گرمای هوا تن فرسودة او را می آزرد. ولی چاره ای نبود. از طرفی باید سنگینی بدن را با حرارت شهر سازگار کند و هر دو را بکشد، و از طرفی سنگینی امانتی را که نزدیک به پنج نسل در سینه حفظش کرده تا به اهلش برساند. گویا از بس کوچه پس کوچه های نسلها را گشته خسته شده است. ولی امید دارد صاحب امانت را روزی بیابد. البته از او نشانه هایی دارد، ولی زمانه او را به صبر دعوت کرده تا صاحب امانت خودش سراغ او بیاید. دستش را به دیوار خانه های مدینه که میراث اجدادش بود می گیرد و قدم به قدم با زحمت بسیار راه می رود. در هر قدم گویا شکری بجا می آورد که خداوند این امانت را به او سپرده است. هر کسی لایق حمل چنین امانتی نیست...

   از دور اشخاصی را می بیند که دور مردی بزرگ حلقه زده اند و به سمتی می روند. کودکی نیز با آنهاست که بلوغ جسمانی را درک نکرده است. کمی به خود زحمت می دهد تا به جماعت نزدیک تر شود. ناگاه کاسة صبرش لبریز می شود. خدای من! یافتم! یافتم! همه به او می نگرند. چه را یافتی پیرمرد حکیم مدینه النبی؟! مگر چیزی گم کرده بودی؟!

  آری! گم کرده ای داشتم که اکنون بعد از نسل چهارم تابعین یافتمش. او همان است. همه منتظرند ببینند پیرمرد که جابر بن عبدالله انصاری نام دارد چه گم کرده بود که اکنون آن را یافته است. آرام آرام حرکت می کند. گویا می خواهد همه را غافلگیر کرده باشد. می آید. نگاهی سرشار از امید به کودک می کند . هر کسی این واقعه را می بیند با خود می گوید پیری بر او غالب شده. گویا هوش و حواسش هم به تحلیل رفته است. ولی واقع قضیه این گونه نیست. جابر روی می کند  به کودک و می گوید به من نگاهی کن سرورم! کودک با نگاه مهربان و معصومانه اش نظری به چهرة چروکیدة جابر می کند. چنان شادی در چهرة جابر نمایان می شود که گویا جوانی بیست ساله عشق زندگیش را یافته.

   خم می شود. دست کودک را می بوسد و می گوید:« من حامل پیغامی به سوی تو هستم!»

   پیغام؟؟! چه کسی برای این کودک پیغام فرستاده؟‌ مگر او چه اندازه مهمّ است که کسی بین این همه عالِم و تابعین برای او پیام فرستاده؟؟ ولی باید صبر کرد تا ببینیم جابر چه پیامی را به عنوان امانت برای این کودک نگهداری کرده است؟

  _تو باید محمّد بن علیّ بن حسین بن علیّ بن ابی طالب باشی! درست است؟

  _آری! خودم هستم.

  _ رسول الله به من سپرده که سلامش را به تو برسانم. تو وصیّ پنجم بعد از او هستی. او نام تک تک اوصیاء خود را به من گفته تا برسد به دوازدهمی که فرزند هفتم از نسل تو باشد و اسمش «مهدی» است. و این را هم گفته که تو را می بینم و باید سلامش را به تو برسانم. به راستی که تو از نظر سمات و نشانه ها همانند رسول الله می باشی. خدای من! چه شباهت محسوسی! راستی پیامبر اعظم(ص) یک لقب هم به تو داده؛ « باقر العلوم»! شکافندة علمها! به حقیقت تو شکافندة دانشها هستی و تشکیل دهندة بزرگترین دانشگاه اسلامی جهان. خدا تو را تا آن روز حفظ کند.

السلام علیک یا باقر العلوم

  اصحاب این را که از جابر شنیدند، یکی یکی بی اختیار جلو کودک زانو زدند و احترام کردند. حجّت تمام شده بود؛ و امانت پرداخته شده بود؛ و سلام داده شده بود؛ و جابر کهنسال هم سبک شده بود و اکنون می توانست راحت تر قدم بردارد؛ و علمای قوم نیز استاد دانشگاه خود را یافته بودند. کسی که دانشها را شخم زند و آنها را از قلب بزرگ خود بیرون می آورد. به راستی او باقر العلوم است. شکافندة دانشها. سلام بر او باد و سلام بر پدران پاکش و سلام بر فرزندان صالح و معصومش و سلام بر «مهدی» (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)

 


چهارشنبه 86 تیر 20 , ساعت 1:8 صبح

 

 نمایشگاه فرهنگی هنری بانوان استان قم

هفتة گذشته، اوّلین جشنوارة هنری فرهنگی بانوان استان قم در محلّ نمایشگاههای استان برگزار شد. این نمایشگاه قدم خوبی برای نشان دادن توانایی های بانوان استان، و همچنین میزان فعّالیت مراکز مربوط به بانوان در استان بود. همان طور که بازدید کنندگان از این نمایشگاه ملاحظه کردند، خواهران در قسمتهای مختلف هنری فرهنگی قابلیتهای قابل قبولی را کسب کرده بودند. با دیدن اوّلیة نمایشگاه این را به خوبی می شد فهمید. بخصوص حضور پر رنگ مراکز مذهبی با فعالیتهای گسترده چشم نوازی می کرد؛ چه مراکزی که به بحث فرهنگ می پرداختند، مثل جامعه الزهراء، هیأتهای مختلف، آموزش و پرورش، دانشگاهها، دفترهای فرهنگی مثل دفتر وبلاگ نویسی دینی، و... و چه مراکزی که به نحوی هنر را در خدمت دین گذاشته بودند، مثل واحدهایی که به طراحی لباس ایرانی اسلامی می پرداختند. این مطلب حتّی در مراکزی که برای امور مذهبی هم تعریف نشده بودند کم و بیش دیده می شد، که خود نشان از غلبة فرهنگ مذهبی در استان قم دارد.

نمایشگاه فرهنگی هنری بانوان استان قم

   در کنار این محسّنات، نکاتی منفی هم به چشم می خورد که ذکر آنها برای تکمیل کار در نمایشگاههای بعدی خالی از لطف نیست. از جمله اینکه برخی غرفه ها اصلا گویای فعالیت بانوان مراکز خود نبودند و تنها امتیازشان حضور یک مسؤول خانم از طرف مرکزشان بود. و جالب اینکه در تشریح فعالیتهای خود اصلا اسمی از فعالیتهای خانمها یا واحد خواهران آورده نمی شد و بروشورهایی که داده می شد فقط و فقط گویای فعالیت خود آن مراکز بود نه حضور خانمها در آن مراکز. همین اشکال در اندازه ای کوچکتر در مراکزی دیگر به چشم می خورد که خانمها در آنها دارای فعالیت هویت دار یا قابل توجهی نبودند و تنها امتیازشان فعالیتی مشابه و هم اندازه با آقایان بود. به گونه ای که اگر قرار بود نمایشگاهی از این مراکز گذاشته شود قسمتی به نام خواهران به عنوان یک واحد مستقل و جدا از برادران تعریف نمی شد. البته این را باید پذیرفت که غرفة این صنف مراکز دست کم گویای حضور خواهران در کنار برادران در فعالیتهای تعریف شدة آنها بود.

  اشکال دیگری که به کلّیّت این نمایشگاه یا جشنواره وارد است تبیین نکردن ماهیت زن مسلمان در جامعه و همچنین تکرار تفکّر غلط رایج در جامعه نسبت به قشر بانوان بود. آن چه در نزد عوام اهمّیّت دارد، این است که حضور خانمها محسوس باشد و دم از فعّالیّت بانوان و رقابت آنها با آقایان زده شود؛ و یا به جلو افتادن بانوان از آقایان بالیده شود. در صورتی که این غلط است. باید قبلا تعریف شده باشد که حضور بانوان در چه قسمتها و فعالیتهایی از اجتماع، مثبت و دارای ارزش است و در چه جاهایی منفی است. متأسّفانه این دسته بندی زیر بنایی در بسیاری از نمایشگاههای مربوط به بانوان در کشور ما مغفول مانده و هر جا خانمی فعال بوده مورد ستایش قرار گرفته، و نسبتهای اجتماعی در آن لحاظ نشده است. اینکه اگر خانمها در فلان فعّالیت فرهنگی یا هنری یا اجتماعی حضور یابند این به نفع نظام اسلامی و جامعة اسلام مدار است یا خیر؟ و آیا اصلا حضور بانوان در آنجا ضرورتی دارد یا باید آنها را به سمت فعالیتهای ضروری تر سوق داد. البته جای این بحث در محافل علمی کشور است و از متصدّیان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هم انتظار می رود با صاحب نظران در این زمینه مشورت کنند و خود را به این سلاح علمی مجهّز نمایند. نکته ای که نباید فراموش شود این است که اسلامی بودن غیر از رعایت ظواهر اسلامی است. شاید این نمایشگاه نسبت به نمایشگاههای مشابه در دیگر استانها یا نمایشگاههایی با متصدیان دیگر، در حفظ ظواهر اسلامی بسیار جلوتر باشد؛ ولی این به معنی اسلامی بودن آن نیست. فقط دالّ بر مسلمان و معتقد بودن شرکت کنندگان در آن است.

   اشکال دیگر این نمایشگاه، اطّلاع رسانی کم رنگ در سطح شهر یا استان بود. به گونه ای که نویسندة این مطلب، خود در آخرین روزهای نمایشگاه و از طریق دیگری اطّلاع پیدا کرد. و جالب اینکه تا یک روز گمان بر این داشت که این نمایشگاه فقط مخصوص خواهران است و برادران نمی توانند از آن بازدید کنند. 

یک غرفه از نمایشگاه

در پایان متذکر می شوم که تشکیل این دسته نمایشگاهها با رویکرد اسلامی، بسیار مفید است. و در نشان دادن ترقّی بانوان این مرز و بوم در عرصه های فرهنگ اسلامی و هنر اسلامی و ... مؤثر خواهد بود.

 لینکهای این مطلب:

عکسهایی از نمایشگاه(ایرنا)

عکسهایی از نمایشگاه(رسا)

آینه کاری

حضور جامعه الزهرا در نمایشگاه


پنج شنبه 86 تیر 14 , ساعت 2:56 عصر

 

یا زهرا

هنوز خیلی سال مانده بود تا تو به دنیا بیایی. هنوز «حسین»ی نبود که شهید شده باشد و تو بر او بگریی. هنوز «زینب»ی نیامده بود که صبر را از او بیاموزی...شب بود. شب مبارکی بود. خدیجه (سلام الله علیها) نگران از وضع حمل، امیدوار به رحمت حقّ، چشم به آینده داشت. مادر تو نزدیک بود که پا به این دنیا گذارد؛ و تو نبودی، و «حسن» هم نبود. محمّد(صلّی الله علیه و آله) همچون تو، دلی آرام و قلبی مطمئن داشت. اهل مکّه چهار نور دیدند که از آسمان به زمین آمدند. جالب بود؛ یک زن،عمری بزرگ زنِ قریش بود و اکنون زنان قریش_ که حسرت جاه و مال او را می خوردند_ رهایش کرده بودند. ولی قرار نبود او تنها بماند؛ قرار بود فاطمة تو هنگام ولادت، چهار زن برترِ قبل از خود را ملاقات کند که آمده بودند خدیجه را در ولادتش یاری کنند. و نه اینکه فاطمه به آنها متبرک شود؛ نه؛ قرار بود آنها افتخار دیدار فاطمه را داشته باشند. و تو آن زمان نبودی؛ «امّ کلثوم» هم نبود. جالب تر اینکه تو هم در این روز متولّد شدی. مژده آمد: ( إنّا أعطیناک الکوثر) و تو قسمتی از آن کوثر هستی. چشمه ساری که منشأ آن خدیجه(س) و محمّد(ص) است و اصلش فاطمه(س) و نتیجه اش حسن و حسین و زینب و امّ کلثوم و تو هستی. و زلال آن چشمه روح خداست. آری؛ روح الله، نتیجة کوثر است. درختی ثابت که ریشه ای محکم چون زهرا دارد و میوه ای دلپذیر چون تو که روح خدایی.

   زیبایی قضیه به این است که روز، روزِ زهراست و نور و زن و مادر، و روز تو. تو مردی؛ ولی جلوة یک زن. زنی که مادر توست. زهراست؛ صدیقه است؛ طاهره است؛ راضیه و مرضیه است؛ مملو از ولایت است؛ و تو آنچنانی. فاطمه مادر مؤمنان است و تو پدر بچه های ایمان؛ و فاطمه مادر پدرش بود و تو فرزند آن پدر. پس سلام بر تو باد ای روح خدا، ای خمینی... و سلام بر مادرت فاطمه.

یا زهرا

 


چهارشنبه 86 خرداد 30 , ساعت 7:23 صبح

 

بقیع 

سلام. یه سوال دارم. مخاطب این سوال همه ی مسلمونها هستند نه بچه شیعه ها..
واقعا چرا قبر فاطمه ی زهرا (سلام الله علیها) معلوم نیست؟ یعنی برای مسلمونها این قدر اهمیت نداشته که قبرشون پیدا باشه؟و علامتی براش بذارن؟ مثلا این جوری که وهابی ها میگن که ساختن قبر شرک به خداست؟بچه مسلمونها به من بگید اگه برای مسلمونها حفظ قبرها مهم نبوده پس چرا توی بقیع بارگاه و گلدسته درست کرده بودند. پس چرا قبر پیامبر یاخیلی از صحابه ی پیامبر(صلی الله علیه و آله) معلومه؟ اگه مهم بوده خب چه کسی مهمتر از پاره ی تن رسول الله؟؟ واقعا چرا قبر فاطمه مخفیه هنوز؟؟ اصلا چرااز اول مخفی بود؟ مگه فاطمه ی زهرا چکار کرده بود که باید قبرش مخفی میشد؟؟مگه پیامبر(صلی الله علیه و آله) این همه سفارش به فاطمه نکرده بود؟؟ خب داداش آبجی های سنی ما معتقدند که فاطمه به مرگ طبیعی و براثر مریضی فوت کرد.(البته نه همشون) ولی به هر حال نمیدونم این سوال براشون ایجاد شده که چرا بین این همه صحابه و این همه زنهای مهم صدر اسلام باید قبر فاطمه گم باشه؟؟ به هر حال من چشمم رو از همه ی نقلهای تاریخی که شده میبندم و این سوال را مطرح میکنم. اگه کسی جوابی قانع کننده برای من داشت که بتونه راضیم کنه بعضی صحابه بعد ازپیامبر قصد سوئی به فاطمه نداشتند خوشحال میشم.


یکشنبه 86 خرداد 27 , ساعت 5:31 صبح

انا لله و انا الیه راجعون.. 

انا لله و انا الیه راجعون

..امتحان سختی بود.هر طور بود تمومش کردم. تو دلم اضطراب بود که نکنه خرابش کرده باشم.ولی به هر حال از سرداب نجمه خاتون(حرم حضرت معصومه«سلام الله علیها») اومدم بیرون. طبق معمول هر کدوم از بچه ها رو میدیدم حال و احوال پرسی میکردم و با هم گپ میزدیم. ولی میون صحبتها با یکی دو تا بچه ها..یهو یه کلام غریب و باور نکردنی از یکی بچه ها شنیدم:«....»

_چی گفتی؟؟!

_هیچی بابا ! خودتو ناراحت نکن..شایعه س. خیلی جدّی نگیر!

ولی مگه میشه جدی نگرفت. باید منبع خبر را دریافت. آخه بحث یه مرجع تقلید مثل آیت الله العظمی فاضل که شایعه بردار نیست...همین دو سه روز پیش از تهران آوردنش...دکترا گفته بودن حالش خوب شده. تازه با توصیه های آقای رییس جمهور هم که دیگه خیالمون راحت بود...ولی چرا؟ ..نه ..خبری نیست...شبکه ی قم هم چیزی نشون نمیده..رادیو معارف هم که مثل همیشه داره برنامه شو ادامه میده..اگه چیزی بود حتما تلویزیون یه جورهایی نشون میداد... رسیدم سر میدون شهید مطهری.. پشت چراغ قرمز..یه سمند زرد همه ی شکهامو به یقین تبدیل کرد. تمثال مرجع عالیقدر حضرت آیت الله فاضل لنکرانی...خدایا نه!!!شاید دارم خواب میبینم..شاید هنوز تو اضطراب خراب کردن امتحان هستم..ولی نه!!وای خدا!!واقعیته..یه کم جلو میرم..از راننده می پرسم: واقعاً؟

_متاسفانه بله....

_دوباره همون حالتی بهم دست میده که پارسال با شنیدن وفات میرزا جواد آقا تبریزی دست داد. تمام بدنم شل میشه..عرق از پیشونیم جاری میشه...زود کارم رو انجام میدم و نمیدونم چطوری خودم رو به دفتر ایشون میرسونم..کوچه باریکه ها رو یکی بعد از دیگری رد میکنم..سر هر پیچ که میرسم خدا خدا میکنم خبر صحت نداشته باشه..ولی نه..کوچه رو بستند..مردم با لباس سیاه دارن به طرف دفتر میرن..خدای من...چطور باور کنم...هر کسی یه عکس از ایشون دستش گرفته و توی خودشه..اینگاری همه مثل من شوکه شدند..هیچ کس نمیخواد باور کنه که دو روز مونده به شهادت بانو فاطمه زهرا «سلام الله علیها» اسلام یکی از استوانه های خودشو از دست داد..کسی که تبعید ها و زندانها مانع رسیدنش به مقام عالی اجتهاد نشد. کسی که یار و هم درس آقا سید مصطفی خمینی«ره» بود..کسی که سالها پناه مومنان از همه جای بلاد اسلامی بود..کسی که می دونستیم با بودنش پشت حوزه ها ی علمیه محکمه..ولی ظاهرا خواست خدا بر این بوده که امسال عزای شهادت فاطمه ی زهرا «سلام الله علیها» مقارن بشه با فقدان یکی از فرزندان معنوی ایشون..همون روز بعد از ظهرساعت شش..دفتر آقا...خطیب بالای منبر:« امروز ظهر از حاج آقا جواد(فرزند آیت الله فاضل لنکرانی)حال آقا رو پرسیدم.ایشون امیدواری دادند که حالشون بهتر بشه..خیلی خوشحال بودند که حال آقا رو به بهبودیه..حتی تیم پزشکی ایرانی و خارجی ایشون وعده دادند که حالشون بهتر میشه. برای همین هم بود که چند روز پیش اجازه ی مرخصی از بیمارستان رو به ایشون دادند..ولی مثل اینکه خود ایشون عقیده ی دیگری دارند...همش می پرسند دهه ی فاطمیه کی شروع میشه..آخه آقا توی اون حال بیماری!!.. فاطمة زهر ا منو طلبیده..من باید به قم برگردم..و پزشکها هم که بهبودی حال ایشون رو میبینند اجازه می دند به قم برگردند..حالشون داره بهتر میشه..آره خوب به هر کس وعده ی دیدن فاطمه ی زهرا و ائمه ی هدی رو بدهند حالش خوب میشه. اصلا مومن وقتی میشنوه قراره مولاشو ببینه خودشو فراموش می کنه..از خوشحالی اینگاری میخواد بال در بیاره..و ایشون هم گویا خوشحال از اینکه فاطمه ی زهرا طلبیدنشون...روز  شنبه بیست و ششم  خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و پنج..دو روز مونده به شهادت حضرت زهرا «سلام الله علیها»..قم مقدسه ...إنّا لله و إنّا إلیه راجعون...

حضرت آیت الله فاضل لنکرانی«ره» 

 پیام رهبر انقلاب:

بسم الله الرحمن الرحیم

انا لله و انا الیه راجعون با تأسف و تأثر فراوان از ارتحال فقیه مجاهد مرحوم مغفور حضرت آیت‌الله آقای فاضل‌لنکرانی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه اطلاع یافتم.

این ضایعه‌ئی سنگین برای حوزه‌ی علمیه‌ و ملت شریف ایران است. حوزه‌ی علمیه یکی از اسطوانه‌های علمی و تحقیقی و یکی از استادان برجسته‌ی خود، و ملت ایران یکی از مراجع تقلید انقلابی و بیدار و پرتحرک خود را از دست داد. ایشان در سالهای طولانیِ دوران اختناق در شمار برجستگانی از حوزه‌ی علمیه‌ی قم بودند که در میدانهای گوناگون مبارزات حضور داشته و رنج تبعید را به جان خریدند، و پس از پیروزی انقلاب از جمله‌ی روحانیون نامداری بودند که نقشهای مهمی در همه‌ی موارد حساس ایفاء نمودند. رحمت خدا بر ایشان باد. اینجانب این مصیبت بزرگ را به حضرت بقیه‌الله ارواحنافداه و به مراجع عظام و علمای اعلام و فضلاء و طلاب حوزه‌ی مبارکه و به عموم ملت ایران تسلیت میگویم. همچنین به خانواده‌ی مکرّم و آقازادگان ارجمند و دیگر بازماندگان و منسوبان ایشان عرض تسلیت کرده، تسلّا و صبر آنان را از خداوند متعال مسألت مینمایم.

والسلام علی عباد الله الصالحین
سیّدعلی خامنه‌ای
26/
خرداد/1386

 

 


پنج شنبه 86 خرداد 24 , ساعت 1:56 صبح

سامرا

امام زمان سلام.

شما خوبی؟من خوب نیستم. راستی این چه سوالی بود که پرسیدم؟!

معلومه که شما هم خوب نیستی!میدونم از امروز صبح تا حالا دائم اشک از چشمهای نازت سرازیره.اینو وقتی فهمیدم که عصر یه غم سنگینی روی سینه ام نشسته بود. هر کار کردم رهام نمی کرد. فهمیدم شما خیلی ناراحت هستید که اثرش به ما بدها هم رسیده. چه برسه به آدم خوبها.

آقا جون!امروز خیلی ها برام پیامک و آف گذاشته بودند. من هم برای خیلی ها..ولی حیف !حیف که شماره ی همراهتو به من ندادی. حیف که نمیدونم آی دی شما کدومه تا برات آف که نه، پیام زنده بگذارم. آخه میدونم آقای من همیشة خدا آن لاینه.

آقای من! ناراحت ریختن دو تا گلدسته نیستم ها. میدونم تو هم همین طوری. اینها نشونه اند «که ره گم نشود» مهم اون دلیه که شکست و تکه هاش از چشمهای قشنگتون ریخت.

راستی یه سؤال داشتم از خدمتتون آقا! چرا این حیوونهای امریکایی و همدستهای بی شعورشون نمیرن جای دیگه ای رو خراب کنند؟؟ مثلا کربلا که مهمتره!کافیه یه آجر از حرم عموت عباس روی زمین بیفته تا این شیعه ها خودشون رو بکشند.حتّی ممکنه یه جنگ داخلی قوی هم توی عراق درست بشه. امّا سؤال من اینه که چرا رفتند سراغ حرم شریف پدر و جدّ بزرگوارتون؟!

...فکر کنم جوابش رو از اخبار شنیدم. حالا اگه خواستی، برام یه آفی،پیامکی، چیزی بذار ؛ شاید بفهمم چرا محلّ غیبت شما رو خراب کردند؟ شاید فکر کردند شما هنوز اونجا هستی. شاید فکر کردند خویشان شما هنوز اونجا زندگی میکنند. شاید خواستند یه زهر چشمی از شما بگیرند.زبونم لال..

شاید خواستند بگن: آی شیعه ها شما که میگین مهدی دارین، پس کو این امام غایبتون؟! چرا نمیاد قبر بابا و جدّشو درست کنه؟ چرا خودشو نشون نمیده؟ نکنه شما شیعه ها دروغ میگین؟

ولی مولای من! ما که میدونیم شما صبرتون چقدره!میدونیم حالا حالاها باید صبر کنیم. میدونیم که میخوای ببینی ما چیکاره ایم و چند مرده حلاجیم!

سیّد و مولا! من بد بنده و رهروی برای تو بودم. خودت هم اینو خوب میدونی. امّا باور کن به خاطر اون بندی که از قلبت به قلبم بستی، عمرًا بتونم ناراحت نباشم. عمرا بتونم جلوی اشکم رو بگیرم. عمرا این غمه ول کن سینه ی من باشه. اصلا دلم به همین خوشه. به این که وقتی تو غمگینی منِ عاصی هم خود به خود غمگینم.

امام زمان! منو تو غمت شریک بدون....همین!

راستی این رو توی وبلاگم گذاشتم که بهونه ای بشه به خونه ی من هم یه سری بزنی. برای اینکه حتما به دستت برسه سند تو ال هم میکنمش.

آقا جون. اگه یه وقت قابل دونستی کامنت بذار. می میرم واسه کامنتی که تو بذاری....

سامراسامرا
چهارشنبه 86 خرداد 23 , ساعت 9:51 صبح

این عنوان سرمقاله ی امروز کیهانه که آقای شریعتمداری زحمتشو کشیدند.بدون تصرف اون رو خدمتتون تقدیم میکنم:

اخیراً فیلمی از جریان سفر آقای سیدمحمد خاتمی به ایتالیا منتشر شده که پرسش ها و اعتراض های فراوانی را درپی داشته است. این فیلم 5/6 دقیقه ای، آقای خاتمی را در حال عبور از کنار صف مردان و زنان ایتالیایی که ظاهراً در یک مراسم سخنرانی به استقبال - یا بدرقه- ایشان آمده اند نشان می دهد و جناب خاتمی با بسیاری از آنان از جمله تعدادی از زنان و دختران دست داده و جملاتی رد و بدل می کند!
درپی انتشار این فیلم و برخی از اعتراض ها- از جمله انتقاد کیهان در ستون اخبار ویژه دیروز- دفتر موسسه بین المللی گفت وگوی تمدن ها که آقای خاتمی ریاست آن را برعهده دارد با صدور بیانیه ای- جوابیه- سعی در تکذیب آن کرد و آقای سیدمحمدصادق خرازی هم که معاون آقای خاتمی و همراه ایشان در سفر مورد اشاره بوده است در تکمیل جوابیه دفتر ایشان توضیحات- به قول خود- جزئی تری ارائه کرد. کیهان اگرچه از تکذیب ماجرا استقبال می کند و در ذیل خبر ویژه دیروز خود نیز آرزو کرده بود مصافحه آقای خاتمی با زنان و دختران ایتالیایی صحت نداشته باشد ولی متاسفانه جوابیه دفتر آقای خاتمی و توضیحات آقای صادق خرازی جای خوشبینی باقی نمی گذارد، بلکه همه دلسوزان را نسبت به برنامه ریزی پنهان و آشکار دشمنان دانا علیه آقای خاتمی و دوستان غافل که مثل گذشته اطراف ایشان را گرفته اند، نگران می کند و...
1- دفتر آقای خاتمی در جوابیه خود آورده است: «در حرمت لمس بدن نامحرم بدون ستر و نیز در این که در شرع انور حرمت و وجوب اولی به عنوان ثانوی تا بقاء عنوان می تواند مرتفع شود تردید نباید کرد ولی آنچه با تصویرپردازی مشکوک با غرض یا هر انگیزه دیگر نشر یافته تا مصافحه آقای خاتمی را با اجنبیه القاء کند خلاف شرع و اخلاق است و تکذیب می شود».
به نکات زیر در متن جوابیه دقت کنید؛
الف؛ جمله اول که به منظور توجیه شرعی اقدام آقای خاتمی نوشته شده، با فرهنگ رایج در میان اطرافیان آقای خاتمی کمترین همخوانی و مشابهتی ندارد و ظاهرا این جمله از یک متن فقهی اقتباس شده و نویسنده مخصوصا این جمله را با همان عبارت که بیشتر برای افراد آشنا به متون فقهی قابل فهم است، نقل کرده تا مخاطبان عمومی اولا متوجه مفهوم آن نشوند و ثانیا تصور کنند که اقدام آقای خاتمی یک توجیه قطعی شرعی داشته است که برای افراد ناآشنا به متون فقه قابل درک نیست!!
اما، مفهوم ساده این جمله- که از قضا بارها در جریان بحث پیرامون احکام اولیه و ثانویه به زبان بسیار ساده و روان در مطبوعات مطرح شده و می شود- این است که در پاره ای از موارد به علت وجود یک عامل اضطراری می توان یک عمل واجب را ترک کرد و یا یک عمل حرام را انجام داد. به عنوان مثال، کسی که از گرسنگی در حال مرگ است و غیر از گوشت گوسفندی که ذبح شرعی نشده است، چیزی برای خوردن ندارد، می تواند به اندازه ای که از مرگ نجات پیدا کند، از آن گوشت بخورد و...
ب؛ اکنون باید از تهیه کننده این جوابیه پرسید؛ آقای خاتمی برای دست دادن با چندین زن و دختر نامحرم چه اضطراری داشته است؟! و اگر با آنها مصافحه نمی کرد چه خطری ایشان را تهدید می کرد؟! و از جناب خاتمی به عنوان یک روحانی- که باید الگوی التزام به احکام الهی باشد- و به عنوان کسی که 8 سال ریاست جمهوری نظام اسلامی ایران را برعهده داشته است چگونه می توان پذیرفت که بدیهی ترین احکام اسلامی را نادیده بگیرد؟ آقای خاتمی در دوران ریاست جمهوری و در مراسم رسمی و دیپلماتیک از دست دادن با خانم ها اجتناب می کرد و این موضوع یک قاعده تعریف شده- پروتکل- برای دیپلمات های ایران اسلامی بوده و هست. بنابراین چه عامل اضطراری می تواند ایشان را ناچار به مصافحه با زنان و دختران ایتالیایی کرده باشد؟!
ج؛ تنظیم کنندگان این جوابیه کوتاه در ادامه به ترفند ناشیانه دیگری دست زده و تلاش کرده اند با بیان جمله ای دوپهلو که اصل ماجرای دست دادن را نفی نمی کند به خواننده اینگونه القاء کنند که آن را تکذیب کرده اند! در این جمله دقت کنید «آنچه با تصویرپردازی مشکوک با غرض یا هر انگیزه دیگر نشر یافته تا مصافحه آقای خاتمی را با اجنبیه- زن و دختر نامحرم- القاء کند عملی خلاف شرع و اخلاق است و تکذیب می شود»! حالا باید پرسید چه چیزی را خلاف شرع می دانید و انتشار آن را تکذیب می کنید؟ دست دادن آقای خاتمی با زنان و دختران ایتالیایی را یا انتشار این خبر را؟!
در جوابیه فوق- اگر دقت شود- دست دادن آقای خاتمی تکذیب نشده است بلکه نویسنده جوابیه انتشار این فیلم را «خلاف شرع و اخلاق» دانسته است، که باید گفت؛ اگر انتشار این فیلم خلاف شرع و اخلاق باشد به خاطر غیراخلاقی و خلاف شرع بودن اقدام آقای خاتمی است، بنابراین چگونه می توان نشر یک اقدام غیرشرعی را خلاف شرع دانست ولی خود آن اقدام را خلاف شرع ندانست؟! در این بخش از جوابیه به طور ناخواسته اقدام خلاف آقای خاتمی تایید شده ولی انتشار فیلم مربوط به این اقدام غیراخلاقی نیز، خلاف اخلاق معرفی شده است!
2- و اما سؤال برانگیزتر از جوابیه دفتر آقای خاتمی، توضیحات به اصطلاح جزئی تر آقای صادق خرازی است که همه زحمات! دفتر آقای خاتمی برای توجیه ماجرا و رفع و رجوع کردن آن را بر باد داده است. آقای صادق خرازی در توضیحات خود آورده است؛
«استقبال از آقای خاتمی در سفرهای خارجی و نیز مراسم سخنرانی های ایشان به حدی است که گاه کنترل اوضاع از دست ایشان و اطرافیان خارج می شود و در این مواقع برخی می کوشند با رساندن خودشان به آقای خاتمی به ایشان ابراز ارادت کنند که در مواقعی تصور می شود با آقای خاتمی مصافحه کرده اند. این در حالی است که اصولاً آقای خاتمی به علت ازدحام جمعیت متوجه برخی تماس ها نمی شوند»!
آقای صادق خرازی خود اگرچه کوشیده است تا به خیال خود، ماجرای مصافحه آقای خاتمی با زنان و دختران ایتالیایی را تکذیب کند ولی بی آن که بخواهد از صحت ماجرا خبر می دهد که باید گفت؛
الف؛ در فیلم 5/6 دقیقه ای کمترین نشانه ای از «ازدحام جمعیت» دیده نمی شود، بلکه تعدادی از مردان و زنان ایتالیایی به صف ایستاده اند و آقای خاتمی در کمال آرامش! و با فرصت و حوصله کافی! با یک یک آنها از جمله زنان و دختران دست داده و گاه نیز به گرمی حال و احوال می کند! بنابراین معلوم نیست آقای خرازی از کدام ازدحام جمعیت سخن گفته اند؟! گرچه ازدحام جمعیت نیز توجیه قابل قبولی نیست.
ب؛ مطابق آنچه در فیلم دیده می شود هیچیک از افراد حاضر -به قول آقای خرازی- برای نزدیک شدن به آقای خاتمی سر و دست نمی شکنند! بلکه آرام در جای خود ایستاده اند و آقای خاتمی به سوی آنها می رود و با تک تک آنها دست می دهد!...
3- ماجرای مورد اشاره چند ماه قبل اتفاق افتاده است و انتشار فیلم آن در این روزها، سؤال برانگیز است و از دام خطرناکی حکایت می کند که دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنها- با همکاری برخی اطرافیان غفلت زده و یا خدای نخواسته نفوذی- پیش پای آقای خاتمی پهن کرده اند که تعقیب اهداف زیر از سوی دشمنان قابل اشاره است.
الف؛ شکستن حرمت احکام اسلامی آنهم از سوی یک شخصیت روحانی که 8 سال رئیس جمهور نظام اسلامی ایران بوده است. این نکته با توجه به پروژه اعلام شده سازمان سیا، موسسه «امریکن اینترپرایز» و توصیه مشاوران بوش برای ارائه قرائتی از اسلام که با اسلام انقلابی امام(ره)- بخوانید اسلام ناب محمدی (ص)- متفاوت باشد، از اهمیت ویژه ای برخوردار است که توجه آقای خاتمی به این دام ضروری است.
گفتنی است، سال گذشته وقتی آقای خاتمی در سفر به آمریکا اظهاراتی متضاد با نظرات امام راحل (ره) بر زبان آورد، جرج بوش رئیس جمهور آمریکا طی مصاحبه ای درباره علت صدور ویزای ویژه برای آقای خاتمی گفته بود «می خواهم سخنانی متفاوت با آنچه جمهوری اسلامی ایران بر زبان دارد بشنوم»!...
ب؛ بدنام کردن آقای خاتمی در میان مردم و نیروهای مذهبی و جدا کردن ایشان از حلقه انقلاب اسلامی می تواند یکی دیگر از اهداف دشمنان باشد مخصوصا آن که آقای خاتمی طی دو دوره قبل با رأی بالای مردم به ریاست جمهوری انتخاب شده بود و اینگونه اقدامات می تواند جایگاه ایشان را در نگاه ملت مسلمان در حد یک روحانی کم توجه به احکام الهی تنزل دهد. چیزی که به یقین آقای خاتمی خواستار آن نیست، اگرچه به غفلت زمینه آن را فراهم کرده است.
ج؛ مسئله سازی و انحراف افکار عمومی از موضوعات اصلی از جمله اهداف احتمالی دیگر دشمنان بیرونی و دنباله های داخلی آنهاست.
د؛ رویکرد به قدرت های بیگانه از طریق ارسال نشانه هایی مبنی بر کم اعتقادی به ارزش های اسلامی با هدف جلب کمک و همراهی بیگانگان در معادلات و رقابت های سیاسی داخلی را نیز به عنوان یکی از آثار این اقدام نباید از نظر دور داشت. این دیدگاه به فراوانی در میان برخی از اطرافیان قبلی و کنونی آقای خاتمی دیده شده است بنابراین توطئه اطرافیان در این ماجرا بعید نیست اگرچه گرایش آقای خاتمی به قدرت های بیگانه بعید است و نمی تواند قابل قبول باشد.
4- و بالاخره، کاش جناب آقای خاتمی به هوش باشند و در این دام گرفتار نشوند. بدیهی است که اینگونه اقدامات دشمن با هر انگیزه ای که تدارک شده باشد، ناکام خواهد ماند اما، چرا در این میان شخصیت آقای خاتمی مورد سوءاستفاده قرار بگیرد.
حسین شریعتمداری


سه شنبه 86 فروردین 14 , ساعت 7:55 عصر

امسال دوباره شهدا طلبیدندمان رفتیم معراجشان. بعضی جاها هنوز دست نخورده بود؛ مثل فکه. بعضی جاها هم ظاهرًا پیشرفت کرده بود؛ مثل شلمچه. ساختهای جدید و دکلهای بزرگ برق که تا نزدیکی مرز می رفت در کنار ساختمان یادمان شهدا، رنگ و رویی تازه به آن داده بود. بخصوص که ساختمان گمرک هم از دور فریاد زندگی می زد. ولی این شلمچه دیگر آن شلمچه نبود.

ادامه مطلب...

دوشنبه 86 فروردین 6 , ساعت 2:0 عصر

یا مقلّب القلوب و الأبصار

یا مدبّر اللیل و النهار

یا محوّل الحول و الأحوال

حوّل حالنا إلی أحسن الحال

عید نوروز را به شما بهار دلان تبریک عرض می کنم.

امیدوارم سال خوب و خوشی داشته باشید.

چون مسافرت هستم و وقت نکردم روی مطلب جدید خیلی فکر کنم، فقط یه روایت به عنوان عیدی خدمتتون تقدیم می کنم.

مُعلّی پسر خنیس از امام صادق علیه السلام روایتهایی در مورد نوروز نقل کرده که ترجمه ی قسمتی از یکیش اینه:

«نوروز روزی است که خداوند از بندگانش پیمان گرفت تا او را عبادت کنند و به او شرک نورزند و به حُجج الهی و امامان معصوم ایمان بیاورند ...هیچ نوروزی نمی رسد مگر اینکه ما اهل بیت، ظهور اسلام و گشایش آن را توقع داریم.»

به نظر شما چرا امام صادق (علیه السلام) این روز رو به عنوان روز انتظار فرج ذکر کرده؟


شنبه 85 اسفند 26 , ساعت 10:0 عصر

 

گفتند امسال سال پیامبر اعظمه. گفتم پس باید تلاش کنم پیامبرم رو بهتر بشناسم. هر چی باشه دینم رو از ایشون گرفتم. غیر از اینکه توی دعای آخر الزمان هم اومده که

اللّهم عرّفنی نبیک... پس باید سعی کنم بشناسمش تا...

ولی امسال بهونه بود. من باید از خیلی وقت قبل تلاش می کردم تا بشناسمش. با سلامتی(همون وجه مثبت ناسلامتی) ما یعنی مسلمونیم ها!!! تازه این اوّل راهه. وقتی شناختیمش باید دنبالش هم بریم. هر جا که اون رفته. تا عرش. تا معراج. ولی چطوری؟ من که توی ساده ترین احکام مسلمونیم موندم. حالا کجا تا پیامبر بشم و به عرش برم... حالا اوّل بشناسمش تا بعد...

همین طوری با خودم کلنجار رفتم و رفتم و رفتم تا یه دفعه شد 26 اسفند 85. ای دل غافل!من که حتی یه کتاب هم کامل در مورد پیامبرم نخوندم. چه برسه به اینکه بشناسمش و چه برسه به اینکه دنبالش برم. آخه من چند تا از خوبیهای اون رو تونستم داشته باشم؟

دوباره با خودم گفتم عیب نداره اوّلا تو که پیامبر نیستی. ثانیا حالا حالا ها وقت هست. یه دفعه یادم به جریان ماه رمضان و اون مقاله هه افتاد.. نکنه یه دفعه چشم باز کنم ببینم عمری گذشته و مثلا شده سال 1400 هجری شمسی و من هنوز اندر خم یک کوچه ام.

تازه  مگه قراره من پیامبر باشم تا راه اون عزیز رو برم؟! همین که قبول کردم مسلمون باشم یعنی اینکه بی حرف پیش دنبالش باشم. اصلا منشأ خیلی گمراهی ها و انحرافها همین یه سؤاله. «مگه من پیامبرم؟»

یادم میاد چند وقت قبل هم سر همین یه سؤال با یه نفر بحثم شد. من می گفتم امام خمینی (ره) فلان طور بود. اون می گفت مگه من امام خمینی(ره) هستم.

خوب مگه امام (ره) از اول امام بود؟ یا مگه تو قرآن نوشتند برای معراج یا عرش رفتن باید پیامبر بود؟! شاهدش هم اینکه یه جوون به نام علی بن ابی طالب تا آخر خط دنبال پیامبر بود. اون وقت هم که ظاهراً امام نبود. مثل خیلی ما جوونها می تونست دنبال یلّالی تلّالی (خیلی سخت نگیرین یه نمونه خوش گذرونیه دیگه)باشه. ولی قدم به قدم تا عرش دنبال پیامبرش رفت.

پس باید تا سال پیامبر اعظم تموم نشده شروع کنم. چون آخر این سال نه پایان سال پیامبر اعظمه که تازه اوّلشه. یعنی مبدأ زمانی همین امساله که چند روز بیشتر به پایانش نمونده. و مقصد خداست. باید شروع کنم.

به نظر شما از کجا باید شروع کرد؟؟؟


<   <<   6   7   8      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

خداحافظ
[عناوین آرشیوشده]